حوزهى علميه و رشته های تخصصی
از ديگر نشانههاى رشد حوزه در مقايسه با گذشته،گسترش تشكلهايى است كه در كنار حوزه و در متن حوزه به وجود آمدهاند.
گفتگو با حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمد غروى
پيام حوزه: با تشكر از حضرتعالى بفرمائيد با توجه به شرايط فعلى ايران و جهان و داعيهى دين براى رهبرى بشر و ارائهى برنامه جامع براى تربيت و هدايت و ادارهى زندگى و از آنجا كه حوزههاى علميه بنابر آنچه در محتواى منابع دينى آمده متكفل تفسير و تبيين دين هستند در زمان حاضر رسالت اساسى حوزههاى علميه چيست؟
اهداف حوزه به عنوان نظامى كه مىخواهد روحانيان را تربيت كند، در اهداف روحانيت نهفته است. اين اهداف كم و بيش در اهداف آموزشى شوراى عالى نيز آمده است كه عبارتند از:
1. شناخت همه جانبهى اسلام از منابع اصلى؛
2. شناساندن جامع اسلام؛
3. تربيت مجموعهى حوزويان بر اساس معارف اسلام صحيح است.
حوزه مىخواهد معارف ايمان را در حوزويان تقويت كرده و آنها را متخلق به خلقيات مطلوب دين كند؛ همچنان كه مىخواهد از طريق دست پروردههاى خود ايمان را در مردم تقويت كند و التزام آنها را به اسلام و اخلاق اسلامى گسترش دهد.
4. دفاع همه جانبه در قبال تهاجمات فكرى و فرهنگى و اجتماعى و دفاع از حريم دين در قبال اديان ديگر؛
5. اجراى احكام الهى در جامعه و اقامهى قسط و اعمال حاكميت الهى در بين بشر.
البته بحث هايى در اين رابطه ضرورى است كه به دليل ضيق وقت از آنها صرف نظر مىكنم.
دفاع از دين و شناسايى معارف دين و برآوردن نيازهاى فكرى و فرهنگى، مستلزم آمادگىهاى ويژه علمى و همچنين اشراف بر فضاى فكرى جامعه و شناخت هجمههاى عقيدتى و تقويت توانايىهاى محصلان در ابلاغ و اجراى دين است.
پيام حوزه: با توجه به پيشرفت علوم، گسترش جوامع و رشد فكرى و اجتماعى بشر امروزى آيا توانستهايم وظيفه حوزه در ارائهى برنامه زندگى تربيتى و اخلاقى و تبيين نظامهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى از منظر دين و پاسخگويى به سوالات را به خوبى به انجام برسانيم؟
البته، در اين كه تامطلوب فاصله داريم جاى ترديد نيست. ولى اگر بخواهيم وضع امروز حوزه را با گذشته مقايسه كنيم، فاصلهى زيادى با گذشته داريم و بسيار پيشرفت كردهايم.
در گذشته، محورحوزهها مسالهى فقاهت بود، اما فقاهت به معناى مصطلح و كسانى از بزرگان و مستعدين به آن مرتبهى عالى دست پيدا مىكردند كه حكم دين را دربارهى رفتارهاى مكلفين در زمينههاى مختلف معين كنند.
علوم و معارف ديگر يا علوم مقدمى بودند يا علوم جانبى، اما امروزه به آن علوم توجه خاصى شده است.
الان در عين حالى كه توجه خاصى به فقه و اصول معطوف مىشود و حق هم همين است؛ زيرا پايهى مبانى اسلامى در روش فقاهتى است و يك مفسر خوب آن است كه مبانى اصولى را در چگونگى استفاده، از قرآن و حديث و... در اختيار داشته باشد و بتواند آنها را جمع بندى كند، ولى هدف تنها فقاهت به معناى مصطلح نيست و به تخصصهاى مختلف توجّه خاص شده است. در عين حالى كه به مبانى فقهى و اصولى توجه مىشود؛ زيرا اين مبانى براى بسيارى از علوم اسلامى پايه است.
بايد طلبه بعد از اين كه در حد ضرورت از اين مبانى برخوردار شد، در زمينههاى مختلف ديگر برنامه آموزشى ببيند و برنامههاى پژوهشى داشته باشد تا بتواند پاسخگوى نياز فعلى جامعه باشد. ابتدا جامعهى اسلامى و بعد جامعه جهانى.
از اين رو، تاسيس رشتههاى تخصصى در سطوح مختلف از سطح دو گرفته تا سطح سه و چهار در همه زمينهها مثل كلام، فلسفه، قضا، تبليغ و عقايد، اديان، تاريخ اسلام، كار بسيار خوبى است، تا به اين علوم كه امروزه سخت به آن نيازمنديم توجه بيشترى شود. بسيارى از نيازهاى جامعه با گسترش اين علوم پاسخگويى مىشود.
در زمينه اعتقادات، مسائل مختلف قرآنى و... اگر بخواهيم به پرسشها پاسخ دهيم، لازمهاش اين است كه در اين زمينهها متخصص داشته باشيم، كار شود و كتاب نوشته شود.
پديد آمدن اين بسترها گواه بر رشد است. اين گروهها بايد كم كم به عرصه برسند و مطالعاتشان را به جامعه منتقل كنند.
از ديگر نشانههاى رشد حوزه در مقايسه با گذشته،گسترش تشكلهايى است كه در كنار حوزه و در متن حوزه به وجود آمدهاند.
دانش آموختگان و محققان اين تشكلها با علوم و معارف مختلف روز آشنا هستند، ضمن اين كه با علوم معارف دينى حوزوى نيز آشنا مىباشند و صلاحيت اين را دارند كه به سئوالات جديدى كه امروزه در ارتباط با علوم انسانى مطرح است، پاسخ دهند و اين پرسشها را به كتاب و سنت عرضه كنند و در اين زمينهها توليد علم داشته باشند.
در مجموع با توجه به آشنايى كه با اين حركتها دارم - برغم كسانى كه ديدگاه منفى دارند - اعتقاد شخصى بنده استكه حوزه آبستن بسيارى از علوم انسانى است و به اين سمت حركت مىكنيم كه در عرصهى علمى و در عرصهى علوم اسلامى به تجديد علوم برسيم.
پيام حوزه: براى رسيدن به هدف حوزه؛ يعنى شناخت اسلام و ارائهى اين شناخت - و به تعبيرى ارائهى نظام و برنامهى دين براى زندگى معنوى و مادى بشر - آيا برنامهريزى مناسب براى استفاده از امكانات كردهايم؟
رشتههاى تخصصى پديدآمد و در سطح دو، سه و چهار در نظر گرفتهشد. اين كه چرا در سطح دو منظور شده و چرا فقه و اصول در كنار اينها ديده شده؟ حقيقت اين است كه در شورا در اين باره بحث شده است. اعتقاد شورا اين است كه اگر افراد درسهاى فقه و اصول سطح و مباحث مهمى از اصول خارج و دست كم سه و يا چهار سال درس خارج فقه را به خوبى گذرانده باشند داراى بنيهى علمى مىشوند كه در زمينههاى تخصصى دچار انحراف نخواهند شد.
به عبارت ديگر، مفسر خوب كه مىخواهد در زمينههاى خاص تحقيق كند يا اين كه تفسير تحقيقى ارائه كند، آن موقع موفق است كه مبانى اجتهاد در دست او باشد و اولين مرتبهى اجتهاد را داشته باشد. متكلم خوب هم همينطور، اگر بخواهد مسائل اعتقادى را از كتاب و سنت به دست بياورد، بايد اين توانمندىها را داشته باشد. در غير اينصورت دچار انحراف و افراط وتفريط مىشود.
در زمينههاى علوم انسانى هم اگر كسى بخواهد مفاهيم روانشناسى را از قرآن و روايات به دست آورد، بايد اين توانمندى را داشته باشد.
از اين رو، شوراى عالى اولاً در سطح دو، تحصيل فقه و اصول را در نظر گرفت تا محصل مقدارى فقه و اصول را خوانده باشد. در اين دورهها تا سطح چهار نيز بايد تحصيل فقه و اصول ادامه يابد تا در كنار كسب توانايى تا مرحله تخصصى در اين رشته خاص - البته سبك رشتههاى تخصصى در حوزه مطابق رويهى آموزشى حوزوى است و دقيقاً مطابق رويهى دانشگاه نيست - و رسيدن به صاحب نظرى با بهره مندى از قوتى كه در تحصيل فقه و اصول كسب كرده است، كمترين خطا و اعوجاج را داشته باشد و در هر حدى كه در آن رشته تخصصى پيش رفته است براى جامعه مفيد باشد.
پيام حوزه: آيا رشد در هر دو زمينه عملى است؟
بلى. تا حدود زيادى. به عنوان مثال در سطح دو، نيمى ازوقت روز براى درسهاى حوزوى يعنى درسهاى فقه و اصول است و نيم ديگرش دروس تخصصى است. مبناى اوليه در پذيرش افراد براى اين رشتهها را ظرفيت و توانايى بالاتر و بيشتر آنان قرار دادهايم، افراد در سطح دو و سه و چهار به ترتيب اطلاعات كاملترى از اين علوم را به دست مى آورند. دركنار اين درسها، فقه و اصول نيز خوانده مىشود براى اين كه مبانى را گذرانده باشند. اين شدنى است و در جاهاى مختلف نمونههايش را داريم. مثل موسسهى آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره).
اينطورى نيست كه امكان نداشته باشد. حتى كسى كه درس خارج مىرود اگر در يك درس خارج خوب شركت كند و سرمايه گذارى لازم هم براى اين درس داشته باشد، در كنار آن مىتواند در درسهاى تخصصى هم شركت كند. البته طبعاً لازمهاش اين است كه تلاش بيشترى كند تا در نهايت به مرحلهاى برسد كه ديگر نيازى به فقه و اصول نداشته و مبانى فقهى و اصولى را به دست آورده باشد. سپس در كلام، عقايد، تفسير ويا هر زمينهى ديگرى كه تحصيل كرده، متمركز شود. اين شيوهى تحصيل شدنى است و روى آن فكر شده است.
پيام حوزه: پس به عقيدهى شما تحصيل فقه و اصول به عنوان مبنايى كه فكر را مىسازد، براى تحصيل در هر رشتهى تخصصى ديگرى الزامى است و چنانچه مقدمات فقهى و اصولى تأمين نشده باشد سلامت كار تحقيقاتى تضمين شده نيست. فقط از نظر اجرايى اين بحثمىماند كه آيا امكان دارد؟ يعنى حصول كامل رشد علمى در اين دو زمينه با هم؟
من نمونهاى كهاين روش را اجرا مىكند و موفق است،برايتان ذكر مىكنم. البته نمىخواهم بگويم كه آن مجموعه ايدهآل است و يا حوزه بايد از آنان تبعيت كند. مؤسسهى آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) از پايهى هفت براى معارف اسلامى با گرايشهاى مختلف علوم انسانى با حدود10 يا12 گرايش پذيرش مىكند. فقه و اصول هم مىخوانند و در آنجا امتحان هم مىدهند. علاوه بر آن دروس رشتهى خاص خود را هم دارند.كلاسها هم در بعدازظهرها گذاشته شده است. در كنار درسهاى فقه و اصولى كه فرد موظف است صبحها در آنها شركت كند. تقريباً يكصد و پنجاه واحد در يك دورهى پنج ساله درس داده مىشود، دو سال اول به يك دورهى كوتاه فلسفه و معارف قرآنى و اعتقادى كه حدود هفتاد واحد است،اختصاص دارد؛ زيرا اين آشنايى به عقيدهى مسئولين مؤسسه براى همهى دانش آموختگان ضرورى است. در هر رشتهاى هم شصت واحد از درسهاى كارشناسى دانشگاهها انتخاب شده اين دوره در حد كارشناسى است و زمينهاى براى كارشناسى ارشد است.
البته ورود به كارشناسى ارشد نيز منوط به قبولى در امتحان است. مثلاً رشتهى روانشناسى مهمترين درسهاى روانشناسى را در برنامهى آنان گذاشتهاند. كسانى كه اين شصت و ياهفتاد واحد را در دورهى معارف با اين گرايشها مىگذرانند، ظرفيت خوبى براى شركت در كارشناسى ارشد همان رشته دارند و مىتوان گفت كه فارغ التحصيلان كارشناسى ارشد در آن رشتهها، با كارشناسان ارشد دانشگاهى برابرند؛ چون مجموعهى درسهاى خوبى را در حوزه خواندهاند. البته فشار بيشترى به شخص وارد مىشود و از ظرفيتهاى ذهنىاش بيشتر استفاده مى كند.
اين نمونه به خوبى روشن مىسازد كه امكان جمع بين فراگيرى دو علم وجود دارد.
اين معارف قرابت و هماهنگى بيشترى با دروس فقه و اصول دارند.
واقعيت اين است كه روى مسأله فكر شده است. البته ادعا نمىكنم كه وضع دورهى سطح از نظر متون درسى و نظام آموزشى ايدهآل است، بلكه مىگويم كه نقاط قوت بايد تقويت شود و دروس تخصصى هم در كنار آن گسترش يابد.
آنچه به نظر بنده مهم است اين است كه در هر دوره بر روى برنامهها و دروس و متون رشتههاى تخصصى همزمان با تحصيل متعلمان، سرمايه گذارى كنيم و با ارزيابى مكرر، رشتهها را تعالى دهيم. نيازها و پيش زمينههاى اين رشتهها را بشناسيم ومتون مناسب تهيه و اساتيد مناسب را تربيت ونقاط ضعف را بر طرف كنيم و پس از آن براى استفاده از توانايى علمى فارغ التحصيلان نيز برنامه داشته باشيم تا نيروها هرز نرود.
بخش مهمى از فارغ التحصيلان را بايد در خود حوزه علميه چه در قم و چه در شهرستانها به كار گيريم تا نظام آموزشى را پشتيبانى كنند و بخش ديگرى را در پژوهش به كار گيريم. عدهاى از نيروهاى پر استعداد اين رشتهها را نيز بايد براى رسيدن به مرحله نهايى و صاحبنظر شدن در اين علوم برگزينيم.
يكى ديگر از كارهايى كه براى فارغ التحصيلان اين رشتهها ضرورى است، فراهم كردن زمينه براى ادامهى تحقيق و كار علمى در آن رشته است. من مىبينم بعضى از آنها كه رشتهى كلام يا رشتههاى ديگر را گذراندهاند دوباره به تحصيل اختصاصى در فقه و اصول پرداختهاند و كم كم از آن تخصصهايى كه به دست آورده بودند، فاصله گرفتهاند.
وقتى با نياز سنجى، عدهى زيادى از فارغ التحصيلان را براى خدمات علمى و تدريس در حوزه و حوزههاى شهرستانها اختصاص داديم، عدهى كوچكى از نخبگان باقى مىمانند كه مىتوانيم براى آنها امكانات كافى و مناسب فراهم كنيم و دغدغهى معيشتى آنان را نيز بر طرف كنيم و اينان با ادامهى تحصيل و تحقيق و پژوهش تا عالىترين مراحل، به جايى برسند كه بتوانند توليد علم كنند و متون درسى تأليف كنند.
تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان